ترنمترنم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

تـرنــــــم کوچولـــــو

کلاردشت ویلای خاله جون لیلا

نفس مامان اینجا رفته بودیم ویلای خاله لیلا اینا تو کلاردشت شما تازه سینه خیز رفتنو یاد گرفته بودی ماشاالله همه کاراتو زود انجام دادی یعنی زودتر از بچه های دورو بری هامون که بودن... اون روزم خیلی خوش گذشت از صبح رفتیم تا اخر شب برگشتیم مامانی زینبو بابای امیرو خاله جون فائزه و خاله جون زهرا و خونواده ی شوهر خاله جون فائزه و خاله لیلا و علی اقا و امیر حسین جونم بودن خیلی خوب بود کلی شما شیطونی کردید اون روز تازه جیغ زدنو یه مدت یاد گرفتی بچه ها تو این سن از صداشون خوششون میاد و مرتب جیغ میزنن کلا که سر همه درد گرفته بود از دست شما ولی کی جرات میکرد حرف بزنه از بس که شما جا واکنو شیرین عسل هستی گل خوش بوی مامان ...
1 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

عسیس مامان اینجا تو این عکس خاله جون بغلت کرده شما هم اب دهنت داره میریزه منم شکاره لحظه ها گرفتم عکسو ...
1 ارديبهشت 1392

خوشگل من

من فدای اون موهات شم قربون اون صورت گردت اون مماخ کوچولوت اون لپای کپولوت مامان میمیل برات ...
1 ارديبهشت 1392

وروجک من

دخمل مامان اینجا دستاتو کردی تو دهنت انقد شیرین شدی که دلم نمیاد یه لحظه هم از پیشت بلند شم نفسم عاششششششششششششششقتم ...
1 ارديبهشت 1392

کپل من

الهی مامان فدات بشم وقتی اینارو میبینم بعد به اون وقتایی که تازه به دنیا اومده بودی فکر میکنم میبینم چقد اون موقع ها ضعیف بودی ماشاالله الان خیلی خوب جون گرفتی اینجا شبی که خاله فائزه اومده بود تا ببینتت دلش واست تنگ شده بود اما وقتی رسید شما خواب بودی بنده خدا تا وقتیم که بودن شما بیدار نشدی اینجا تو این عکس کپل ترین وقتی بود که شده بودی هنوزم تپلی هستی اما نه به قد اینجا دلم میخواد درسته بخولمت اخه جیگرم شما چقد نازی مامانی   ...
1 ارديبهشت 1392

اولین مسافرت

دخملی مامان قیافشو نگاه اوه اوه اوه فدات شم که اصلا حوصله عکس گرفتن نداشتی هر چند ما خودمونم دست کمی از شما نداشتیم همه مون خسته بودیم اینجا واسه اولین بار دختره مامان داره میره مشهد  اینجا هم تو راه مشهدیم اونم مامانی وخاله فائزه و  خاله زهراست   ...
1 ارديبهشت 1392

سالگرد ازدواج خاله جونم

عسلکم اینجا جشن سالگرد ازدواج خاله فائزه و عمو صادق شما هم تو بغل خاله جونی اینجا دل دردات هنوز خوب نشده بود مامانی ...یکم بد اخلاقی میکردی فدات بشم مامان که همش دخترم گریه میکرد از درد ...
1 ارديبهشت 1392

دخملی مامان

ترنمم ، شما وقتی که بدنیا اومدی خیلی کوچولو بودی ، وزنت 3 کیلو و 400 گرم بود ، قدتم 49 سانتیمتر عزیزم...مامان به صورت سزارین شما رو به دنیا اوردم تو بیمارستان ایت الله طالقانی چالوس   روزی که به دنیای ما قدم گذاشتی بهترین روز زندگی منو بابای بود فرشته ی نازم در کنارت بودن انرژی خوبی بهم میده انقد که سختیهاو بی خوابیا رو سخت یه خاطر میارم از خدا جون ممنونم که شما فرشته ی مهربونو به ما هدیه داده اینجا 7 روز از بدنیا اومدنت میگذره زندگی مامانی ...
1 ارديبهشت 1392