شیرین کاری های دخملی
خوشگل مامان امروز همون طور که گفتم خونه مامان جون زینب بودیم بابا عصری اومد دید حوصلمون سر رفته بهم گفت خوب کجا بریم شما مشغول بازی کردن بودید یهو قبل جواب دادن من گفتی دد ...ماها همه تعجب کرده بودیم وخندمونم گرفته بود دوباره بابا گفت کجا بریم گفتی دد . ...جدیدا هر کی بگه بریم دد تو میری تو بقلش خیلی ددری شدیا شیطون بلا یه سری از جملاتی که میگی مثل اینه مثلا: به ابرو میگی:ابو اسب:اب اشکان:اکا ایدا:ادا داداش:دادا توپ:پوپ هاپو یا همون سگ:پو اب:اب َ میگم چشات کو؟ ترنم دستاتو میبری رو چشات میگم مو هات کو؟دستای کوچولوتو میبری رو موهات و نشون میدی میگم بینیت کو؟بینیتو نشون میدی ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:29
دختری
دختری امروز لختت کردم که ببرمت حموم انقد ذوق کرده بودی که حد نداشت اینم از اون حرص هایی که میگم وقت ناراحتی و خوشحالی از خودت بروز میدی ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:29
دختر من
قربون قد و بالات بشم دختر خوشگلم... خونه مامان جون زینبیم بودیم عصری حوصلمون سر رفت بابا گفت بریم بیرون یه دور بزنیم ما م حاظر شدیم که بریم البته خاله جونینا هم بودن خیلی خوب بود رفتیم یکم فروشگاه ها دور زدیم منم یکم خرید واسه شما کردم عشق من ...
نویسنده :
مامان فاطمه
0:46
ترنمی
جدیدا یاد گرفتی که وقتی خوشحال هستی یا وقتی ناراحت میشی با حرص اینجوری میکنی خیلی اعصابم خورد میشه که حرص میخوری ...
نویسنده :
مامان فاطمه
23:52
وروجک من
چهار شنبه شب بود که رفتیم خونه خاله جون و اینجا الان ساعت 1.45 مین نیمه شب...هر کاری کردیم که شما بخوابید نشد بابایی و عمو صادقم خواب بودن شما هم واسه خودت چهار دستو پا همه جا میرفتی تا میخواستم بگیرمت داد میزدی میگفتی اه،نه،نه یعنی ولم کن که برم منم که گیج خواب بودم خاله جون بیدار موند و یکم باهات بازی کرد تا خسته شدی این هم عکسی که خاله گرفت از شما خدایی قیافتو نگاه عسل من !! انگاری اول صبح واست مامان جان اخه الان وقت بازیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:45
تولد اشکان جون
خوشگلکم اینجا تولد اشکان جون یه جشن خیلی خیلی خودمونی بود دعوتی نداشتن ما بودیمو عزیز جون مهری و عمو سامان و عمو سعید و سنا جون و زنمو جونینا همین....! اینم یه عکس 3 نفره از شما و اشکان جون و سنا جونی.... راستی شما الان یاد گرفتی میخوای بگی اشکان میگی اکا....شیرین زبون منی دیگه ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:25
عسل بانو ی من
اینم از عسل بانوی من و اشکان جون پسر عموی ترنم ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:19
هوای خوب و گردش در باغ
اون روز با همسری و خونوادش رفتیم بیرون گردش خیلی خوب بود کلی خوش گذشت..هوام که عالی بود شما تا میتونستی شیطونی کردی با پسر عمو و دختر عمو جونات ...
نویسنده :
مامان فاطمه
1:13