این روز ها
سلام دختری مامان
این روز ها یکم سرم شلوغ و کم وقت میکنم تا واست بنویسم مثل همیشه کارات شیرین شده از
شیطونیاتم چی بگم وروجک شدی حسابی خوشگل مامانی یاد گرفتی چشمک بزنی تا میگم ترنم
چشمک بزن اون چشمهای خوشگلتو باز و بسته میکنی...اخ مامان فدات بشه زندگی من.وقتی شما 3 ماهه بودی بابا واست ازاین کارت های صد افرین خریده بود یه چند وقتی که شروع کردمبا شما کار کردن
اجزا بدن و کامل یاد گرفتی الانم رسیدیم به رنگ دوتا از رنگ ها هم یاد گرفتی قرمز و آبی
امروز نهار مامان جون زینبینا اومده بودن پیشمون تا غروب موندن اما چون خاله جون زهرا امتحان داشت
رفتن واسه شب هم خاله جون فائزه و عمو صادق و خاله صبریه و عمو موسی اومدن
پیشمون...واسشون گفتم که شما چیارو بلدی گفتن خوب بیا ببینیم ترنم چیا یاد گرفته منم کارتاتو اوردم و میزاشتم جلوت میگفتم ترنم بینی کو نشون بده؟و شما کارتی و که روش عکس بینی
بودو بر میداشتی میدادی به مامان تمام اجزا رو نشون دادی جالب این بود چنان با دقت به عکس ها نگاه
میکردی بعد خیلی با اطمینان اون عکسی و که مامان میگفتم و میدادی بعد سرتو به علامت تاید تکون
میدادی بعد دست میزدی که واست دست بزنن انقد قشنگ انجام میدادی که کلی خالهاینا عمو اینا
قربون صدقت رفتن..بعد یه ریز به همه چی کار داشتی طبق معمول هم با گفتن این سیه یعنی این چیه
ازمون میخواستی که توضیح بدیم...
عروسک خوشگلم نمیدونم چرا اما امشب خیلی گیر داده بودی به عکس رو بولیز خاله صبریه میگفتی این
سیه خاله میگفت عکس نی نی.دوباره یه چرخ میزدی میومدی میگفتی این سیه؟خاله میگفت عکس ترنم
جان عکس نی نی بعد میرفتی عکس رو بولیز و بوس میکردی قربونت برم مهربون مامان الانم مثل فرشته
های کوچولو ناز خوابیدی یاد گرفتی میخوای بگی اوف میگی پوف...میگم ترنم دندونات کو؟؟دندوناتو نشون
میدی قربون اون هوش و ذکاوتت بشم مادددر.دوستت دارم تا بی نهایت کوچولوی دوست داشتنی مامان