تولد ترنم جونم
سلام به همه ی دوست جونیام امید وارم حال همتون خوب باشه
علت تاخیر من و مامانم میدونید چی بود دوست جون جونیام؟؟؟
من تو خرداد ماه خیلی مریض شدم مامانم تو این ماه منو 3 بار برد دکتر اخه یه ویروسی افتاده بود که همش حال نی نی ها و ادم بزرگ هارو بد میکرد منم که کوچولو بودم زودتر از بقیه گرفتم اما الان خوب خوبم
از تولدم واستون بگم که من اصلا خوب نبودم حتی مامانم میخواست واسم جشن نگیر چون خیلی حالم خوب نبود ولی دید که دعوت کرده زشت پشیمون شد واستون از روز جشن...نه بزارید از یه شب قبل بگم که خاله جونمینا با مامان زینب داشتن تدارک میدیدن منم کنارشون اروم نشسته بودم بعد نمیدونم چرا دوباره حالم بهم خورد و کل فرش خونمون و خراب کردممامان فاطمه دوباره شروع کرد به گریه کردن و با مامان جون زینب حرف زدن که چرا دخملم خوب نمیشه مامان جونم گفت دکتر که گفت مادر جان باید این دورره ی خودشو بگذرونه تا خوب شه خلاصه شربت و کلی دارو بهم دادن و منم خوردم روز جشن هم اصلا حوصله نداشتم میدونید دوست جونیام دلم میخواست استراحت کنم خوب اخه من مریض بودم طفلکی مامان فاطمه اصلا بهش خوش نگذشت چون من همیشه تو بقلش بودم و یک لحظه هم ولش نمیکردم انقدرم شلوغ پولوغ بود که حوصله ی من سر رفته بود دست اخر تا کیکمو اوردن و منم به کمک مامان فاطمه فوت کردم بعد بلند شد بریم یکم اب بده من بخورم دوباره چشاتون روز بد نبینه حالم بهم خورد که مامانی جشن و زود تموم کرد منو با خاله جونم بردن دکتر اقای دکترم گفت دخملمون وزنش کم شده دوباره یه سری دارو جدید داد و الان دیگه خوب خوب خوب شدم اینم یه سری از عکس ای جشنم البته کسی زیاد عکس نگرفت چون همه مشغول رقصیدن بودن و خاله اینا هم پذیرایی میکردن
یه شب جشن دخمل بی حال مامان
از سمت راست امیر حسین پسر خاله لیلا (خاله ی مامان فاطمه)بعد خاله لیلا مامان فاطمه مامان زینب خاله جون زهرا
از اون جایی که من عاااااااشق باب اسفنجیم مامان جون و بابا حمید جونم واسم کیک باب اسفنجی گرفتن
کادو هم مامان جون زینب و خاله جون فائزه بهم پول هدیه دادن مامان جون فاطمه برام یه انگشتر خوشگل خرید شکوفه ی خوشگل که روش نگین فیروزه داره و بابا حمید برام دست بند خرید
دست همگیتون درد نکنه