ترنمترنم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

تـرنــــــم کوچولـــــو

عروسی نسیم جون

عزیز دل مامانی 4 شنبه جشن عروسی دختر خاله ی مامان بود جشن و شب گرفته بودن تو باغ خیلی خوش گذشت هم به من و هم به شما تا ارکست شروع میکرد به زدن چنان خودتو اینور اونور میکردی که خودمم تعجب کرده بودم همش فکر میکردم تو شلوغی کلافه شی یا بخوای مامان و اذیت کنی اما اصلا اینجوری نبود بر عکس خیلی هم دخمل خوبی بودی اینم یه سری عکس از شب جشن عروسی نسیم جون     اون منم که تو بقل خاله جون فائزه هستم اونم محبوبه جون دختر خاله ی مامانم ...
6 تير 1392

بدون عنوان

سلام من این مسابقه رو از طرف دوست گلم مینا جون مامان پرهام خوشگل دعوت شدم...ممنون دوست خوبم.. 1)بزرگ ترین ترس زندگیت چیه؟؟ از دست دادن عزیزام 2)اگه 24 ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟؟ میرفتم خونه ی فک و فامیل یه سر میزدم 3)اگه قول چراغ جادو توانایی براورده کردن یکی از ارزوهاتو  داشته باشه اون ارزو چیه؟؟ ترنمم همیشه سالم و شاد باشه 4)از بین اسب و پلنگ و سگ و گربه و عقاب کدام رو بیشتر دوست داری؟؟ اسب  5)کارتون مورد علاقه ی کودکیت؟؟ خانواده ی دکتر ارنست و حنا دختری در مزرعه 6)در پختن چه غذایی تبحر نداری؟؟ فسنجون 7)اولین واکنشت به هنگام عصبانیت؟؟ بلند صحبت کردن 8)با مرغ و دریا و اورانیوم جمل...
1 تير 1392

یه روز ترنمی

عزیز مامان خدا رو شکر غذا خوردنت خیلی بهتر شده از وقتی مریض شده بودی زیاد چیزی نمیخوردی بیشتر شیر میخوردی کم وزنت کم شده بود غذا نخوردنتم معذل شده بود واسم اما الان خدا رو شکر بزنم به تخته خیلی خوب شده فردا جشت تولد امیر حسین پسر خاله لیلا قرار بریم از صبح اونجا همه هستن فکر کنم خیلی خوش بگذره بهمون اینم 2تا عکس خوشگل مامان من فدای نماز خوندنت بشم تا مهر و تسبیح میبینی میگی الله اکبر البته دستو پا شکسته میگی ولی خوب همه میفهمن شیرین زبون مامان ...
1 تير 1392

روز های ترنمی

دخملی اماده برا رفتن به خونه ی مامان جون زینب   خراب کردن دفتر و کتاب خاله جون زهرا به چی فکر میکنی خوشگل مامان؟؟ گریه هایی از جنس ترنم ترنم و مامان جون زینب ...
1 تير 1392

تولد ترنم جونم

سلام به همه ی دوست جونیام امید وارم حال همتون خوب باشه  علت تاخیر من و مامانم میدونید چی بود دوست جون جونیام؟؟؟ من تو خرداد ماه خیلی مریض شدم مامانم تو این ماه منو 3 بار برد دکتر اخه یه ویروسی افتاده بود که همش حال نی نی ها و ادم بزرگ هارو بد میکرد منم که کوچولو بودم زودتر از بقیه گرفتم اما الان خوب خوبم  از تولدم واستون بگم که من اصلا خوب نبودم حتی مامانم میخواست واسم جشن نگیر چون خیلی حالم خوب نبود ولی دید که دعوت کرده زشت پشیمون شد واستون از روز جشن...نه بزارید از یه شب قبل بگم که خاله جونمینا با مامان زینب داشتن تدارک میدیدن منم کنارشون اروم نشسته بودم بعد نمیدونم چرا دوباره حالم بهم خورد و کل فرش خونمون و خراب کردم ماما...
1 تير 1392

بدون عنوان

تقدیم به کسی که نمیدانم از بزرگیش بگویم یا از مردانگی،سخاوت،سکوت،مهربانی و ...خیلی سخت است..! پدر و همسر عزیزم روزتون مبارک ...
7 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام من نمیدونم چرا اینجا سن ترنمم و اشتباه میزنه در صورتی که من درست دادم تاریخ و....ترنم من هنوز یک سالش نشده 22 خرداد میشه یک سالش..کسی میدونه چرا اینجوری محاسبه میکنند؟؟؟؟
31 ارديبهشت 1392