دختر من
قربون قد و بالات بشم دختر خوشگلم... خونه مامان جون زینبیم بودیم عصری حوصلمون سر رفت بابا گفت بریم بیرون یه دور بزنیم ما م حاظر شدیم که بریم البته خاله جونینا هم بودن خیلی خوب بود رفتیم یکم فروشگاه ها دور زدیم منم یکم خرید واسه شما کردم عشق من ...
نویسنده :
مامان فاطمه
0:46